مدل های ذهنی در مقابل مدل های مفهومی

- سپهر یونسی
- زمان مطالعه: 11 دقیقه
- ۱۰ تیر ۱۴۰۴
- روانشناسی تجربه کاربر
تو طراحی UX، مفاهیم مدلهای ذهنی و مدلهای مفهومی برای ایجاد رابطهای کاربری شهودی و مؤثر خیلی مهم هستن. یه مدل ذهنی چیزیه که کاربرا در مورد نحوهی کارکرد یه سیستم باور دارن، که توسط تجربیات قبلی و تعاملاتشون با فناوریهای مشابه شکل گرفته. مثلاً، بیشتر کاربرا یه مدل ذهنی ایجاد کردن که کلیک کردن روی یه آیکون ذرهبین، جستجو رو شروع میکنه — یه قرارداد که به طور گسترده تو پلتفرمهای اینترنتی استفاده میشه.
از طرف دیگه، ما مدلهای مفهومی رو داریم که توسط طراحها ساخته میشن. این مدلها، برنامههای دقیقی از نحوهی عملکرد سیستم و نحوهی ارتباط عناصرش با همدیگهست. موفقیت یه محصول اغلب به این بستگی داره که مدل مفهومی طراح چقدر با مدلهای ذهنی کاربرا همخوانی داشته باشه. وقتی این مدلها هماهنگ باشن، کاربرا سیستم رو شهودی و آسون برای پیمایش پیدا میکنن، چون با انتظاراتشون مطابقت داره. تو این درس، در مورد نحوهی کارکرد این مدلها و نحوهی معرفی یه مدل مفهومی جدید به کاربرا با کمترین اختلال صحبت میکنیم.
مدلهای ذهنی چی هستن؟
یه مدل ذهنی یه توضیح در مورد نحوهی کارکرد یه چیزه. یه اصطلاح کلی برای هر نوع مفهوم، چارچوب یا جهانبینیه که تو ذهنتون دارید. مدلهای ذهنی با ساده کردن سیستمهای پیچیده به مفاهیم قابل درک بر اساس تجربیات و دانش شخصیتون، به شما کمک میکنن زندگی رو درک کنین.
تو زمینهی UX، مدلهای ذهنی به چیزی اشاره دارن که کاربرا در مورد یه سیستم، مثل یه وبسایت یا اپلیکیشن، باور دارن. این مدلها روی نحوهی پیشبینی کارکرد سیستم توسط کاربرا تأثیر میذارن و تعاملاتشون با رابط رو هدایت میکنن. مثلاً، کاربرا ممکنه انتظار داشته باشن که کلیک کردن روی یه آیکون سبد خرید، اونها رو به مرور موارد انتخابیشون ببره، یه مدل ذهنی رایج بر اساس تجربیات مکرر خرید آنلاین.
مدلهای ذهنی چطور کار میکنن؟
مدلهای ذهنی از دانش و تجربیاتی ساخته میشن که آدما در طول زمان جمعآوری میکنن و نحوهی تعاملشون با دنیا و به تبع اون، رابطهای کاربری رو هدایت میکنن. قانون یاکوب به ما میگه که کاربرا اغلب تجربیات آشنا از وبسایتهای دیگه رو تو وبسایتهای جدید اعمال میکنن و انتظار عملکرد و چیدمان مشابهی دارن. مثلاً، اگه کسی مرتباً آنلاین خرید کنه، احتمالاً انتظار داره که یه آیکون سبد خرید رو تو گوشهی بالا سمت راست هر سایت تجارت الکترونیکی پیدا کنه. این انتظار بخشی از مدل ذهنی اونها برای وبسایتهای خریده که توسط تجربیات قبلی شکل گرفته.
تو طراحی UX، چالش اینه که یا رابط خودتون رو با این مدلهای ذهنی از پیش موجود هماهنگ کنین یا به کاربرا کمک کنین مدلهای جدید و دقیق رو از طریق طراحی واضح و شهودی توسعه بدن. مثلاً، اگه یه ویژگی نوآورانه معرفی میکنین که از قراردادهای رایج منحرف میشه، باید به گونهای معرفی بشه که برای کاربرا آسون باشه که اون رو درک و اتخاذ کنن.
مدلهای ذهنی بین افراد متفاوت هستن
مدلهای ذهنی ساختارهای عمیقاً شخصی هستن که توسط تربیت، تجربیات گذشته، پیشینهی فرهنگی و تحصیلات ما شکل میگیرن. اونها با ساده کردن واقعیتهای پیچیده به چارچوبهای قابل درک، به ما کمک میکنن تو دنیا حرکت کنیم. با این حال، از اونجایی که تجربیات هر کسی منحصربهفرده، مدلهای ذهنی به طور گسترده از فردی به فرد دیگه متفاوت هستن. این تغییر اغلب روی نحوهی درک و تعامل افراد با یه سیستم یا موقعیت یکسان تأثیر میذاره.
این تنوع تو مدلهای ذهنی میتونه چالشهای قابل توجهی تو طراحی UX ایجاد کنه. طراحها ممکنه فرض کنن که ویژگیهای خاص واضح و آسون برای استفاده هستن، در حالی که کاربرا با پیشینههای متفاوت ممکنه با همین ویژگیها مشکل داشته باشن. هر چی کاربرا با سیستمها تعامل داشته باشن و تجربیات جدید کسب کنن، مدلهای ذهنی اونها تکامل پیدا میکنه. این به این معنیه که طراحها باید به طور مداوم به دنبال بازخورد باشن و طرحهای خودشون رو بر این اساس تطبیق بدن.
مدلهای مفهومی چی هستن؟
یه مدل مفهومی اساساً یه نمای کلی سطح بالا از نحوهی ساختار و عملکرد یه سیستمه. به عنوان یه طرح اولیه عمل میکنه و جزئیات مفاهیم کلیدی که کاربرا باهاشون تعامل دارن، کارهایی که میتونن انجام بدن و نحوهی ارتباط همه چیز تو سیستم رو مشخص میکنه. این مدل به کاربرا کمک میکنه یه تصویر ذهنی از نحوهی پیمایش و استفادهی مؤثر از سیستم شکل بدن.
مثلاً، اگه یه اپلیکیشن تقویم دیجیتال طراحی میکنین، مدل مفهومی اون ممکنه شامل موارد زیر باشه:
- استفاده از استعارههای طراحی مثل یه تقویم دیواری فیزیکی برای ایجاد رابط دیجیتال شهودی
- مفاهیمی مثل رویدادها یا قرارها با ویژگیهایی مثل زمان، تاریخ و اعلانها و اقداماتی مثل ایجاد، ویرایش و حذف
- روابطی که نشون میده چطور رویدادهای تکراری به ورودیهای اصلیشون مرتبط هستن
- نگاشتهایی که این مفاهیم رو با کارهایی که کاربرا معمولاً با یه تقویم انجام میدن، مثل زمانبندی و یادآوری، هماهنگ میکنه
به عنوان یه طراح، هدف شما اینه که مطمئن شین مدلهایی که کاربرا ایجاد میکنن، با طراحی مورد نظر هماهنگ باشه. این رضایت و کارایی کلی کاربر رو افزایش میده.
با مدلهای موجود مطابقت داشته باشین
ساخت یه مدل مفهومی خوب اغلب شامل هماهنگ کردن دقیق طراحی با مدلهای ذهنی کاربرا میشه، مخصوصاً وقتی اون مدلها بین بیشتر کاربرا رایج باشن. این رویکرد تضمین میکنه که طراحی شهودی به نظر برسه و منحنی یادگیری رو کاهش میده، چون با انتظارات از پیش موجودی که کاربرا با خودشون به تعامل میارن، مطابقت داره. مثلاً، اگه کاربرا به طور مداوم دکمهی ورود رو تو گوشهی بالا سمت راست یه صفحهی وب جستجو کنن اما اون تو پایین صفحه باشه، انتقال دکمهی ورود به جایی که کاربرا انتظار دارن پیداش کنن، با مدل ذهنی گسترده مطابقت داره و کاربردپذیری رو بهبود میبخشه. این تطبیق به لختی تو مدلهای ذهنی کاربرا احترام میذاره — تمایل افراد به پایبندی به چیزی که میدونن، حتی اگه مؤثرترین روش نباشه.
کاربرا رو با مفاهیم جدید آشنا کنین
یه راه مؤثر برای ساخت یه مدل مفهومی خوب اینه که مفاهیم جدید رو به مفاهیمی که از قبل برای کاربرا آشنا هستن، مرتبط کنین. این رویکرد به افراد کمک میکنه با استفاده از چیزی که از قبل میدونن، به راحتی با فناوریهای جدید سازگار بشن. مثلاً، وقتی صفحههای لمسی برای اولین بار محبوب شدن، خیلیها از آیکونهای روی صفحه استفاده کردن که شبیه دکمهها و لغزندههای فیزیکی بودن.
این انتخاب طراحی به کاربرا کمک کرد به سرعت نحوهی تعامل با فناوری جدید صفحهی لمسی رو با استفاده از تجربهشون با رابطهای الکترونیکی سنتی درک کنن. کاربرا به راحتی فهمیدن که کشیدن یه لغزندهی مجازی تنظیمات رو درست مثل یه لغزندهی واقعی تنظیم میکنه و ضربه زدن روی یه آیکون مثل فشار دادن یه دکمهی فیزیکی عمل میکنه.
طراحها با استفاده از این تصاویر و تعاملات آشنا، فناوری پیشرفتهی صفحههای لمسی رو کاربرپسندتر و آسونتر برای درک کردن کردن.
از اصطلاحات رایج و ثابت استفاده کنین
یه روش کلیدی برای ساخت یه مدل مفهومی خوب، استفاده از اصطلاحاتیه که تو کل رابط آشنا و ثابت باشن. این تضمین میکنه که کاربرا میتونن به سرعت محصول شما رو بدون سردرگمی درک و باهاش تعامل کنن. مثلاً، اگه یه پلتفرم تجارت الکترونیک دارین که تو یه صفحه به سبد خرید “سبد” میگه، باید تو همهی صفحات دیگه هم “سبد” گفته بشه، نه “زنبیل” یا “چرخ خرید”. این ثبات تو زبان به جلوگیری از سردرگمی کمک میکنه و به کاربرا اجازه میده روانتر تو سایت حرکت کنن.
استفاده از اصطلاحات کاملاً درک شده و یکنواخت تو کل رابط نه تنها پلتفرم رو کاربرپسندتر میکنه، بلکه آشنایی و راحتی کاربر با محصول رو هم تقویت میکنه. این رویکرد زمان یادگیری رو به حداقل میرسونه و بار شناختی روی کاربرا رو کاهش میده و تجربهی کلی اونها با پلتفرم شما رو افزایش میده.
به کاربرا آموزش بدین
یه روش برای ساخت یه مدل مفهومی خوب، آموزش کاربرا در مورد مدلهای جدید از طریق آنبوردینگ و بازاریابی مؤثره. این رویکرد با نشون دادن واضح نحوهی استفاده از محصول، به هماهنگ کردن مجدد مدلهای ذهنی کاربرا کمک میکنه.
در اینجا چند ابزار مؤثر برای انجام این کار آورده شده:
- دفترچههای راهنما: جزئیات جامعی در مورد ویژگیها ارائه بدین اما باید پیمایش توشون آسون باشه. همهی کاربرا اونها رو نمیخونن، اما برای کسایی که میخونن ضروریه.
- تورهای محصول: وقتی کاربرا برای اولین بار با محصول درگیر میشن، یه راهنمای گام به گام ارائه بدین و ویژگیها و عملکردهای کلیدی رو برجسته کنین.
- نکات متنی: درست زمانی که کاربرا بهشون نیاز دارن ظاهر میشن و نکات یا کمکی مرتبط با کار در دست انجام رو بدون سنگین کردن یا مختل کردن تجربهی کاربر ارائه میدن.
- چت پشتیبانی: به کاربرا اجازه میده سؤالاتشون رو به صورت لحظهای بپرسن و کمک و راهنمایی شخصی ارائه میده.
- آموزشهای ویدیویی: به صورت بصری نحوهی استفاده از ویژگیها رو نشون میده که میتونه به ویژه برای کارهای پیچیده مفید باشه.
- بخشهای پرسشهای متداول: به سرعت به سؤالات یا مشکلات رایج پاسخ میده و کاربرا رو قادر میکنه به طور مستقل پاسخها رو پیدا کنن.
آموزشها و یه پایگاه دانش قابل دسترس مفیدن، اما نکتهی کلیدی اینه که یادگیری رو شهودی و یکپارچه کنین. با استفاده از این روشها، میتونین به کاربرا کمک کنین مدلهای مفهومی جدید رو راحتتر درک و باهاشون سازگار بشن و مطمئن شین که ویژگی هم مفیده و هم کاربرپسند.
از “مفهوم دسترسی ادراک شده” استفاده کنین
یه روش مؤثر برای ساخت یه مدل مفهومی خوب، گنجوندن “مفهوم دسترسی ادراک شده” تو طراحی هست. این شامل استفاده از نشانههای بصری برای پیشنهاد نحوهی استفاده از یه شیء میشه و رابط رو بلافاصله قابل درک و شهودی میکنه. مثلاً، یه پخشکنندهی موسیقی دیجیتال رو تو یه گوشی هوشمند در نظر بگیرین. با طراحی دکمهی پخش به شکل یه مثلث رو به راست، به طور طبیعی عملکردش رو برای شروع موسیقی پیشنهاد میده و نماد جهانی “پخش” رو تو پخشکنندههای رسانهای سنتی منعکس میکنه.
به طور مشابه، یه لغزنده با یه دستگیره ممکنه برای تنظیم صدا استفاده بشه، طراحی اون کنترلهای صدای فیزیکی رو تقلید میکنه و نشون میده که میشه اون رو به چپ یا راست حرکت داد تا سطح صدا رو تغییر بده. این “مفهوم دسترسی ادراک شده” از تشخیص ناخودآگاه ما از نحوهی کارکرد اشیاء تو دنیای واقعی استفاده میکنه.
کاربرا رو با مدلهای مفهومی جدید به یه سفر ببرین
معرفی یه مدل مفهومی جدید به کاربرا یه سفره که اغلب یه شبه اتفاق نمیافته. نیاز به برنامهریزی دقیق و یه رویکرد تدریجی برای تغییر داره. آدما به عنوان موجوداتی که به عادتها پایبند هستن، عموماً در برابر نوآوریهای ناگهانی مقاومت میکنن، که میتونه آسیبزا یا مختلکننده باشه. بنابراین، ایجاد تغییراتی که شبیه بهبودهای ملایم نسبت به گذشته باشن، میتونه مؤثرتر باشه. مثلاً، انتشار گوگل گلس تو سال ۲۰۱۲ رو در نظر بگیرین. اون یه فناوری پیشگام بود که مفهوم کامپیوترهای پوشیدنی رو معرفی کرد. اگرچه به یه موفقیت جریان اصلی تبدیل نشد، اما نقش مهمی تو تغییر درک عمومی و آماده کردن کاربرا برای فناوریهای آینده تو این فضا ایفا کرد.
تو هر دو مورد، نکتهی کلیدی اینه که یه هدف نهایی واضح داشته باشین اما اون رو تو مراحلی اجرا کنین که مدلهای ذهنی موجود کاربرا رو در نظر بگیره. با انجام این کار، نوآوران میتونن به آرامی عموم رو به سمت پذیرش مفاهیم جدید بدون ایجاد واکنش منفی هدایت کنن. این رویکرد بلندمدت، زمانی که برای پذیرفته شدن و ادغام تغییرات قابل توجه تو زندگی روزمره لازمه رو در نظر میگیره.
دیدگاهتان را بنویسید